سیاه میشود روزگارم با این ذغال!
نوشیدنی هایی که دشمن دندان ها هستند
بابک زنجانی دروغ گفته بود!
بابک زنجانی در سلسله داستانهای دنبالهدار خود از چگونگی میلیاردر شدن به یک نام اشاره کرده است. محسن نوربخش رئیس کل فقید بانک مرکزی. زنجانی مدعی است در مسیر کاری خود برخورد با مرحوم نوربخش موجب شده کارمزدی 17 میلیونتومانی به دست آورد. در آن زمان به طور متوسط قیمت آپارتمان در تهران حداکثر 170 هزار تومان بوده است.
زیرا آقای میلیاردر میگوید با این پول در خیابان میرداماد یک دفتر خریده است. گزارش مرکز آمار نیز نشان میدهد قیمت خرید یک متر مربع واحد مسکونی در شهر تهران به طور متوسط 160 هزار تومان بوده است. با این حساب آقای میلیاردر توانسته با یک تومان کارمزد برای فروش هر دلار در بازار آزاد، سود 17 میلیونتومانی به دست بیاورد.
سودی که به گفته او با لطف خدا حاصل شده و از قبل آشنایی با مرحوم نوربخش. زیرا او در دوران سربازی راننده وی بوده و دکتر نوربخش پس از سربازی به او اعتماد کرده و زنجانی را در کنار چند تن دیگر رابط بانک مرکزی برای تزریق ارز به بازار قرار داده است.
آیا آقای نوربخش رانندهای به نام بابک زنجانی داشته است؟
یزدانپناه، سالهای سال رئیس دفتر مرحوم نوربخش در وزارت اقتصاد و بانک مرکزی بوده است. شخصی که نزدیکترین ارتباط کاری را با او داشته است و بدون شک کسی را که قریب به دو سال راننده رئیس کل بوده و نامه در کارتابل وی قرار میداده از یاد نمیبرد.
یزدانپناه با صراحت میگوید: مرحوم نوربخش هیچگاه رانندهای به نام بابک زنجانی نداشته است. حسن معتمدی مدیر سیاستها و مقررات ارزی نیز یک گام جلوتر از یزدانپناه قدم برمیدارد. او میگوید: راننده رئیس کل بانک هیچگاه سرباز نبوده است و چهرههایی که این مسوولیت را داشتند، تماماً چهرهای جاافتاده بودند.
اما شاید نکته کلیدی را محمدرضا شجاعالدینی معاون اداری و مالی پیشین بانک مرکزی بیان کرده است. او میگوید پس از آنکه این ادعا را شنیده با توجه به آنکه تصویر چاپشده از بابک زنجانی برایش غریب بوده از دوستانش در معاونت مالی و اداری خواسته تا سابقه بابک زنجانی را در این بانک بررسی کنند. پاسخ معاونت مالی و اداری جالب بوده است: هیچگونه سابقهای از بابک زنجانی در کارگزینی بانک مرکزی وجود ندارد.
گرچه با رد ادعای اول بابک زنجانی مبنی بر آنکه راننده زندهیاد نوربخش بوده است، ادعای دوم نیز رد میشود اما محمدجواد وهاجی قائممقام بانک مرکزی حرف آخر را زده است. در دوران مرحوم نوربخش کمیته تزریق ارز به بازار زیر نظر او فعالیت میکرده است. بنابراین او تمامی چهرههایی که رابط بانک مرکزی بودهاند به خوبی میشناسد.
آقای وهاجی میگوید: به هیچ وجه شخصی به نام بابک زنجانی را نمیشناسد. بدبیارهای آقای میلیاردر تمامی ندارد، پس از دو میلیارد دلار پول نفتی که به وزارت نفت نیامده، ریزش گود ایران زمین، باز شدن پای باشگاه راهآهن به رشوه به داوران و ... تکذیب ادعای نقطه آغاز پولدار شدن او اتفاق تازهای به حساب میآید.
اما این اتفاق با دیگر بدبیاریها فرق دارد. شاید بازگشت پول وزارت نفت به بهانه تحریم طول بکشد، خانههای اطراف گود ایران زمین را با پول بخرد، در ماجرای رشوه خود را کنار بکشد اما در این ماجرا پس از تکذیب مدیران مرحوم نوربخش باید اثبات ادعا کند.
آقای پولدار اگر سندی نداشته باشد این بار نه بهانه میتواند بیاورد نه پولش چارهساز است. حتی اگر خانواده نوربخش اعاده حیثیت نکند یا بانک مرکزی اقدام قانونی انجام ندهد زنجانی با بحران هویت روبهرو است. او چگونه توانسته صاحب این موقعیت شود؟ مردی که تلاش کرده بود با دو گفتوگو مسائل پیرامون خود را شفاف کند دوباره به کانون ابهام باز خواهد گشت./
بابک زنجانی دروغ گفته بود!
بابک زنجانی در سلسله داستانهای دنبالهدار خود از چگونگی میلیاردر شدن به یک نام اشاره کرده است. محسن نوربخش رئیس کل فقید بانک مرکزی. زنجانی مدعی است در مسیر کاری خود برخورد با مرحوم نوربخش موجب شده کارمزدی 17 میلیونتومانی به دست آورد. در آن زمان به طور متوسط قیمت آپارتمان در تهران حداکثر 170 هزار تومان بوده است.
زیرا آقای میلیاردر میگوید با این پول در خیابان میرداماد یک دفتر خریده است. گزارش مرکز آمار نیز نشان میدهد قیمت خرید یک متر مربع واحد مسکونی در شهر تهران به طور متوسط 160 هزار تومان بوده است. با این حساب آقای میلیاردر توانسته با یک تومان کارمزد برای فروش هر دلار در بازار آزاد، سود 17 میلیونتومانی به دست بیاورد.
سودی که به گفته او با لطف خدا حاصل شده و از قبل آشنایی با مرحوم نوربخش. زیرا او در دوران سربازی راننده وی بوده و دکتر نوربخش پس از سربازی به او اعتماد کرده و زنجانی را در کنار چند تن دیگر رابط بانک مرکزی برای تزریق ارز به بازار قرار داده است.
آیا آقای نوربخش رانندهای به نام بابک زنجانی داشته است؟
یزدانپناه، سالهای سال رئیس دفتر مرحوم نوربخش در وزارت اقتصاد و بانک مرکزی بوده است. شخصی که نزدیکترین ارتباط کاری را با او داشته است و بدون شک کسی را که قریب به دو سال راننده رئیس کل بوده و نامه در کارتابل وی قرار میداده از یاد نمیبرد.
یزدانپناه با صراحت میگوید: مرحوم نوربخش هیچگاه رانندهای به نام بابک زنجانی نداشته است. حسن معتمدی مدیر سیاستها و مقررات ارزی نیز یک گام جلوتر از یزدانپناه قدم برمیدارد. او میگوید: راننده رئیس کل بانک هیچگاه سرباز نبوده است و چهرههایی که این مسوولیت را داشتند، تماماً چهرهای جاافتاده بودند.
اما شاید نکته کلیدی را محمدرضا شجاعالدینی معاون اداری و مالی پیشین بانک مرکزی بیان کرده است. او میگوید پس از آنکه این ادعا را شنیده با توجه به آنکه تصویر چاپشده از بابک زنجانی برایش غریب بوده از دوستانش در معاونت مالی و اداری خواسته تا سابقه بابک زنجانی را در این بانک بررسی کنند. پاسخ معاونت مالی و اداری جالب بوده است: هیچگونه سابقهای از بابک زنجانی در کارگزینی بانک مرکزی وجود ندارد.
گرچه با رد ادعای اول بابک زنجانی مبنی بر آنکه راننده زندهیاد نوربخش بوده است، ادعای دوم نیز رد میشود اما محمدجواد وهاجی قائممقام بانک مرکزی حرف آخر را زده است. در دوران مرحوم نوربخش کمیته تزریق ارز به بازار زیر نظر او فعالیت میکرده است. بنابراین او تمامی چهرههایی که رابط بانک مرکزی بودهاند به خوبی میشناسد.
آقای وهاجی میگوید: به هیچ وجه شخصی به نام بابک زنجانی را نمیشناسد. بدبیارهای آقای میلیاردر تمامی ندارد، پس از دو میلیارد دلار پول نفتی که به وزارت نفت نیامده، ریزش گود ایران زمین، باز شدن پای باشگاه راهآهن به رشوه به داوران و ... تکذیب ادعای نقطه آغاز پولدار شدن او اتفاق تازهای به حساب میآید.
اما این اتفاق با دیگر بدبیاریها فرق دارد. شاید بازگشت پول وزارت نفت به بهانه تحریم طول بکشد، خانههای اطراف گود ایران زمین را با پول بخرد، در ماجرای رشوه خود را کنار بکشد اما در این ماجرا پس از تکذیب مدیران مرحوم نوربخش باید اثبات ادعا کند.
آقای پولدار اگر سندی نداشته باشد این بار نه بهانه میتواند بیاورد نه پولش چارهساز است. حتی اگر خانواده نوربخش اعاده حیثیت نکند یا بانک مرکزی اقدام قانونی انجام ندهد زنجانی با بحران هویت روبهرو است. او چگونه توانسته صاحب این موقعیت شود؟ مردی که تلاش کرده بود با دو گفتوگو مسائل پیرامون خود را شفاف کند دوباره به کانون ابهام باز خواهد گشت./
شب شهادت امام جواد (ع) شبکه قم یک تله فیلمی پخش کشد به نام بیا می بخشیم . محتوای دینی اجتماعی داشت . ماجرا این بود که یک دکتر روانشاسی که خیلی هم معتقد بود دچار بیماری سرطان خون می شود دکتر اقبال که از این موضوع دلخور است با خدا قهر می کند نمازش را ترک می کند . مطبش را می بندد،همسرش را طلاق می دهد وبه نوعی زندگیش را تعطیل می کند . در این بین یکی از دوستانش که خواهرش در اثر تصادف همسر وفرزندش را از دست داده از مشکلات روحی وروانی رنج می بردبه طوری که اصلا خواب ندارد. در خانه به او مراجعه می کند. دکتر به او سفارش می کند که شب ها قران گوش کند. داستان بخواند . الهام بیمار داستان حالش خوب می شود.به دکتر زنگ می زند که چه کتابی بخوانم . دکتر اقبال می گوید ((صد سال تنهایی)) - این کتاب را مارکز نوشته است- بار دیگر که الهام برای خداحافظی وعرض تشکر می رود دکتر می پرسد هنوز داستان می خوانی الهام می گوید که داستان دونکیشوت را می خوانم . در سکانس پایانی فیلم دکتراقبال وقتی از مقابل یک کتابفروشی عبور می کند از پشت ویترین چشمش به کتابی می افتدبا عنوان بیا می بخشیم .نویسنده این کتاب الهام است که داستان زندگی دکتر اقبال را نوشته . نقص فیلمنامه داستان اینجاست کسی که اینقدر رابطه نزدیکی با خدا دارد وخودش را مومن می داند چطور ناگهانی خدا را از زندگیش حذف می کند .عبادت بی معرفت که معنایی ندارد . دکتر اقبال اگر در عبادت های گذشته اش به خدا شناسی می رسید نباید آشفته می شد وبهم می ریخت . وحال آنکه برای یک مومن مرگ این دنیا آغاز یک زندگی دوباره در جهانی دیگر در سایه الطاف خدای لایزال است از این می گذریم
اما سوال اینجاست نویسنده این داستان که آقای سعید دولتخواه است چرا با وجود این همه نویسنده خوب وصاحب سبک واثرمعاصر کشورمان یک نویسنده خارجی را ترجیح داده آن هم از زبان یک دکتر روانشناس با اعتقاد . جای تاسف است . وقتی ما خودمان را قبول نداریم وقابلیت های نویسندگان کشورمان را نادیده می گیریم چه انتظاری از دیگران داریم .اقای سید محمدی شجاعی با آن قلم روان وزیبایش . رضا امیر خانی .مصطفی مستور . محمد رضا حکیمی . .... وصدها نویسنده معاصر که من وشمکا حمایتش نمی کنیم تنهایشان می گذاریم آثارشان را نمی خوانیم . نقدشان هم نمی کنیم . انها برای ما می نوسند نه برای دل خودشان . قلم اینان لبریز از ایمان اعتقاد است پس چرا در ادبیات داستان نویسی ما اینان گمنامند .ظلم را در حق اینان تا بدانجا پیش می یریم که در یک رسانه ملی نویسندگان بیگانه تبلیغ می کنیم . منظورمن این نیست که نویسندگان خارجی را بی خیال شویم .چرا که باید این آثار خوانده شود تا تفا وت را دید وآثار ارزشی را از غیر ارزشی تفکیک کرد .اما این حق نویسندگان معاصر نیست که این گونه در حاشیه بمانند .آری از ماست که برماست. شاید خیلیا به این نوشته خرده بگیرند اما کمی برای نسل آینده ایران دلمان بسوزد بفکر آنان باشیم .