سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سه ویژگی در هر که باشد، ایمانش به کمال رسد : خرد، بردباری و دانش . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 92 مهر 27 , ساعت 11:30 صبح


مهاجرانی: اگر یادداشت صمیمانه رهبری نبود، معلوم نبود سرنوشتم چه می‌شد

همه
ما شاهد بودیم که دکتر ولایتی با همان متانت همیشه اش چگونه پاسخ اقای
جلیلی را در مناظره تلویزیونی انتخابات داد و کارنامه گروه مذاکره کننده را
بر آفتاب افکند.

به گزارش نامه، عطاء الله مهاجرانی در سایت خود به ماجرای یادداشت
جنجالی خود در روزنامه اطلاعات پرداخته و با اشاره به مذاکره اخیر ایران و
آمریکا، خواستار «اقناع جوانان پرشور انقلابی» شد.

آنگونه که انتخاب گزارش داده، وی در این یادداشت نوشته است:

سال
ها پیش! در خرداد ماه سال 1369 مقاله ای در روزنامه اطلاعات منتشر کردم،
عنوانش مذاکره مستقیم بود. محشر کبری شد. هر دو جناح وبرخی شخصیت ها با
صراحت تمام هر چه خواستند گفتند و تا هر جا می توانستند تاختند. سازمان
مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب موتلفه و انجمن اسلامی اصناف و دفتر تحکیم و …
بیانیه صادر کردند و مقاله را محکوم کردند. حتا بچه های دفتر تحکیم در صحن
دانشگاه تهران تظاهرات راه انداختند . اگر همان یادداشت صمیمانه مقام
رهبری نبود؛ روشن نبود سرانجام نویسنده آن مقاله به کجا می انجامید.

مهاجرانی
ادامه آورده است: اکنون این مذاکره مستقیم انجام شده است. گرچه پیش از این
در سطوح مختلف با امریکایی ها مذاکره صورت گرفته است. منظورم مذاکره
رویارو ست، مثل مذاکره با مک فارلین، و نه رد و بدل پیام ها که همیشه رفتار
جاری هر دو دولت و یاکشور بوده است. این بار چند نکته قابل توجه به نظرم
می رسد.

یکم: جوانانی که در فرودگاه جمع شدند و لنگه گفش پرتاب
کردند و شعار دادند. جوانانی پر شور و انقلابی هستند. می بایست آن ها را
قانع کرد، با آن ها سخن گفت. تجربه خودم را برایتان می گویم. تبریز رفته
بودم. قرار بود در مسجد طوبی - با همان گنبد زیبای خاطره انگیزش- صحبت کنم.
از ماشین که پیاده شدم، با موجی از جوانان حزب الله روبرو شدم. با شعار
مرگ بر ضد ولایت فقیه به استقبال آمده بودند. با آن چنان شوری شعار می
دادند که به نظرم رسید لحظاتی دیگر مرا به عنوان دشمن ولایت فقیه از صحنه
زمین و زمان بر می اندازند. وارد شدیم. جمع ما به ناگزیر به قسمت خواهران
رفتیم! یعنی راه دیگری هم نبود ، راهنمایمان هم دوستان تبریزی بودندبرادر
بسیار عزیز آقای جباری نماینده تبریز هم همراهم بودند یا من همراه ایشان
بودم. گفتم: به برادران حزب الله بگویید، تریبون مسجد از آن ها، من هم به
عنوان شنونده می نشینم و دست اخر به همه پرسش ها جواب می دهم. مذاکره غیر
مستقیم بود. سرانجام پذیرفتند. وارد سالن اصلی مسجد شدیم. . جمعیت موج می
زد. یکی از برادران حزب الله صحبت کرد.
صحبتش قابل پیش بینی بود. من هم پاسخ دادم. تاثیر کلام لا اقل در بین بخشی از جوانان مشهود بود…برق اشک در چشمان بچه های حزب الله!

هنوز
هم باور دارم که بایست با این جوانان و یا همان کسانی که برای این جوانان
فکر و نظریه می سازند سخن گفت. همه ما شاهد بودیم که دکتر ولایتی با همان
متانت همیشه اش چگونه پاسخ اقای جلیلی را در مناظره تلویزیونی انتخابات داد
، و کارنامه گروه مذاکره کننده را بر آفتاب افکند. اکنون هم به نظرم صدا و
سیما، روزنامه ها، مساجد می بایست فرصتی فراهم کنند تا دو سوی این ماجرا
با هم حرف بزنند.

اکنون فرمانده سپاه (...) به تفسیر مذاکره دکتر
روحانی پرداخته اند، منتها حرفشان بسیار مهم است. گفتگوی تلفنی را یک
اشتباه تاکتیکی خوانده اند، پیداست ایشان با اصل گفتگو به عنوان یک
استراتژی مخالف نیستند، یا حداقل با اصل گفتگو موافقند، اشکالشان به زمان و
موقعیت است. آشکار است که تابوی مذاکره با شیطان شکسته است. اما شرایط
ذهنی و استدلالی و اقناعی ان برای افراد حزب اللهی یا حرب اللهی هنوز فراهم
نشده است. همانانی که آرزوی جبهه و جنگ را دارند تا در باغ شهادت دوباره
باز شود و… نمی توان با زبان اتهام و طرد با این جمع سخن گفت. آن ها غیر از
شوری انقلابی و احساساتی بی مهار متاعی ندارند. نه مبانی دینی را خوب می
شناسند، نه تاریخ اسلام را و نه تاریخ معاصر جهان را. لکن اگر اقناع نشوند،
دوباره نشست هایی از نوع دخمه شکل می گیرد. به تعبیر جناب آقای خاتمی ممکن
است بازهم صدای گلوله به گوش برسد. سخن سعید عسگر یادتان است؟ در دادگاه
می گفت: من که نمی خواستم سعید حجاریان را بکشم. می خواستم گلوله از دهانش
رد شود تا دیگر از آن حرفا نزند. این جوانان هنوز هستند. اما می توان
اندیشه و انگیزه آن ها را با گفتگوی اقناعی تغییر داد.

دوم: البته
کسانی هم هستند که دشمنی با امریکا، کار و کسب آنان است. در دوران مدیریت
اقای نصیری در روزنامه کیهان، خبرنگار کیهان از بندر لنگه! اخبار غریبی به
روزنامه می فرستاد. معمولا هم خبرهای او در گوشواره سمت چپ صفحه اول
روزنامه چاپ می شد، مثلا: برژینسکی گفته است: باید استخوان های ملت ایران
را خرد کرد! و از این قبیل. همان وقت نمایندگی ایران در نیویورک، همان خبر
را دنبال کرد. برژینسکی چنان سخنی نگفته بود! اما سرانجام روشن شد که
خبرنگار کیهان مامور سابق ساواک و لابد مامور بعدی موساد بوده است. می توان
در آرشیو کیهان همان خبر های خبرنگار کیهان در بندر لنگه را پیگیری کرد ؛
وزارت اطلاعات هم اگر صلاح دید گزارش دستگیری و بازجویی همان خبرنگار را
منتشر کند. منظورم این است، عده ای هستند که کار و کسبشان تیره کردن رابطه و
برهم زدن فضای تفاهم است. پرچم پیدا و گاه ناپیدای چنین ماموریتی در دست
اسراییل بوده و هست. رحمت ومغفرت خداوند بر ابوایاد، که سی سال پیش در
الجزایر به ما گفت: ما افراطی ها را آزمودیم، یا خائن بودند و یا ابله… با
این دو گروه دشوار می شود سخن گفت اما بایست جوانانی را دریافت، که رگ های
گردنشان در تصویر ها درشت شده است و بر پلاکارد جلو فرودگاه نوشته بودند:
آمریکا آمریکا مرگ به نیرگ تو!

باید به همان جوانان و نویسندگان گفت: نیرنگ درست است و نه نیرگ





لیست کل یادداشت های این وبلاگ