سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون خبر مرگ اشتر بدو رسید فرمود : ] مالک مالک چه بود به خدا اگر کوه بود کوهى بود جدا از دیگر کوهها و اگر سنگ بود سنگى بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد . [ و فند کوهى است از دیگر کوهها جدا افتاده . ] [نهج البلاغه]
 
شنبه 92 مهر 27 , ساعت 3:19 عصر

 

شب شهادت امام جواد (ع) شبکه قم یک تله فیلمی پخش کشد به نام بیا می بخشیم . محتوای دینی اجتماعی داشت . ماجرا این بود که یک دکتر روانشاسی که خیلی هم معتقد بود دچار بیماری سرطان خون می شود دکتر اقبال که از این موضوع دلخور است با خدا قهر می کند نمازش را ترک می کند . مطبش را می بندد،همسرش را طلاق می دهد وبه نوعی زندگیش را تعطیل می کند . در این بین یکی از دوستانش که خواهرش در اثر تصادف همسر وفرزندش را از دست داده از مشکلات روحی وروانی رنج می بردبه طوری که اصلا خواب ندارد. در خانه به او مراجعه می کند. دکتر به او سفارش می کند که شب ها قران گوش کند. داستان بخواند . الهام بیمار داستان حالش خوب می شود.به دکتر زنگ می زند که چه کتابی بخوانم . دکتر اقبال می گوید ((صد سال تنهایی)) - این کتاب را مارکز نوشته است- بار دیگر که الهام برای خداحافظی وعرض تشکر می رود دکتر می پرسد هنوز داستان می خوانی الهام می گوید که داستان دونکیشوت را می خوانم . در سکانس پایانی فیلم دکتراقبال وقتی از مقابل یک کتابفروشی عبور می کند از پشت ویترین چشمش به کتابی می افتدبا عنوان بیا می بخشیم .نویسنده این کتاب الهام است که داستان زندگی دکتر اقبال را نوشته . نقص فیلمنامه داستان اینجاست کسی که اینقدر رابطه نزدیکی با خدا دارد وخودش را مومن می داند چطور ناگهانی خدا را از زندگیش حذف می کند .عبادت بی معرفت که معنایی ندارد . دکتر اقبال اگر در عبادت های گذشته اش به خدا شناسی می رسید نباید آشفته می شد وبهم می ریخت . وحال آنکه برای یک مومن مرگ این دنیا آغاز یک زندگی دوباره در جهانی دیگر در سایه الطاف خدای لایزال است از این می گذریم

اما سوال اینجاست نویسنده این داستان که آقای سعید دولتخواه است چرا با وجود این همه نویسنده خوب وصاحب سبک واثرمعاصر کشورمان یک نویسنده خارجی را ترجیح داده آن هم از زبان یک دکتر روانشناس با اعتقاد . جای تاسف است . وقتی ما خودمان را قبول نداریم وقابلیت های نویسندگان کشورمان را نادیده می گیریم چه انتظاری از دیگران داریم .اقای سید محمدی شجاعی با آن قلم روان وزیبایش . رضا امیر خانی .مصطفی مستور . محمد رضا حکیمی . .... وصدها نویسنده معاصر که من وشمکا حمایتش نمی کنیم تنهایشان می گذاریم آثارشان را نمی خوانیم . نقدشان هم نمی کنیم . انها برای ما می نوسند نه برای دل خودشان . قلم اینان لبریز از ایمان اعتقاد است پس چرا در ادبیات داستان نویسی ما اینان گمنامند .ظلم را در حق اینان تا بدانجا پیش می یریم که در یک رسانه ملی نویسندگان بیگانه تبلیغ می کنیم . منظورمن این نیست که نویسندگان خارجی را بی خیال شویم .چرا که باید این آثار خوانده شود تا تفا وت را دید وآثار ارزشی را از غیر ارزشی تفکیک کرد .اما این حق نویسندگان معاصر نیست که این گونه در حاشیه بمانند .آری از ماست که برماست. شاید خیلیا به این نوشته خرده بگیرند اما کمی برای نسل آینده ایران دلمان بسوزد بفکر آنان باشیم .

 

 




لیست کل یادداشت های این وبلاگ