یکشنبه 92 مهر 28 , ساعت 9:48 صبح
ز درد عشق جانم در عذاب است
دوباره مرغ بختم غرق خواب است
دوباره نقشه ای باید بنا کرد
تمام نقشه ها نقش بر آب است
شنو درد مرا ای ماه چهره
که این غم نامه را با تو خطاب است
سوال از من نپرس ای پاک سیرت
تمام ضجه ها خود یک جواب است
اگر درد مرا یک جا نویسی
ببینی از برای خود کتاب است
که هر برگش زدردی گشته پاره
دلم از دوریت داغ و کباب است
مگردان روی از من ماه تابان
مرا نی طاقت قهر و عتاب است
تو گفتی که حسابت پاک پاک است
بگو با من که این فرقت ثواب است؟
سوالی صد هزاران در وجودم
ولی گویا نه در دستت جواب است
فرو بندم لب و سوزم به کنجی
که این دلبر گلی هجرت مآب است...
نوشته شده توسط akbar 7566 | نظرات دیگران [ نظر]