نخلستان
زآب برکه بروید ، تبار نخلستان
دمی هوای تو دارم ، نگار نخلستان
بپای سر بدویدم ، سراسر این صحرا
ز پا فتاده ببینم ، به دار نخلستان
نرانده ای و به شوقت ، چنین شتابانم
خوشا هوای وصالت ، کنار نخلستان
هزار مرتبه باید ، که جان شیرین را
برای جرعه ی نابی ، نثار نخلستان
ز نان خشک جوینت ، و مختصر نمکی
نمونه ای زشریعت ، مدار نخلستان
به وعده ای بخورانم ، که حق نان و نمک
بجای آورم از ، شهریار نخلستان
دوگانه ای بگذارم ، بسوی درگه حق
برای آن که شوم ، حق گذار نخلستان
نفس نفس دل تنگم ، بهانه می سازد
به شوق گریه کنم ، چون بهار نخلستان
دریغ ، آن که ندارم ، توان شکرو سپاس
از این که آمده در، سایه سار
نخلستان
هزار نخل مشابه ، نمی دهد ثمری
که هست تا به قیامت ، به بار نخلستان
زبان به وصف چه باغی ، گشوده ای شیدا
کسی به حق نشناسد ، عیار نخلستان
زعرش نغمه ی شادی ، برآمد امشب باز
به شکر آن که دلی ، بیقرار نخلستان
02 / 08 / 92